
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی bow - دیکشنری مفهومی کوبدار
ترجمه و تحلیل bow
(فعل) خم شدن، تعظیم کردن (مثال اول) - bow down to سر سپردن، تسلیم شدن (مثال دوم) - bow and scrape کاسه لیسی کردن، پاچه خواری کردن (مثال سوم)
He bowed and left the stage.
او تعظیم کرد و از روی استیج خارج شد.
I will bow down to no one.
من پیش احدی سر خم نخواهم کرد.
I refuse to bow and scrape to a fool like him just because he has a lot of money.
من از پاچه خواری کردن برای احمقی چون او که فقط پول خیلی زیادی دارد خودداری می کنم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) bow out استعفا دادن (مثال اول) - bow to someone/something پذیرفتن چیزی علی رغم میل (مثال دوم)
She has finally decided it's time to bow out of international tennis.
او سرانجام به این تصمیم رسیده است که وقت استعفا دادن از مسابقات بین المللی تنیس است.
We refused to bow to their demands.
او تسلیم خواسته های آن ها نشد.
bow
اسم
bows
(اسم) تعظیم (دو مثال اول) – دماغه یک کشتی یا قایق – کمان (مثال سوم) – گره یا پاپیونی که روی مو یا کادو و غیره با یک نخ یا ربان و غیره درست میکنند (مثال چهارم) - bow tie پاپیون – آرشه یا کمانه یک ویولن یا ویولن سل
He smiled and made/gave a bow.
او لبخند زد و تعظیم کرد.
The music ended and the boy took a bow.
موسیقی تمام شد و آن پسر تعظیم کرد.
a bow and arrow
یک کمان و تیر
She tied/wore a bow in her hair.
او یک ربان روی موهای خود بست.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: