
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی و مثال با straighten - دیکشنری مفهومی کوبدار
ترجمه و تحلیل straighten
(فعل) صاف کردن یا صاف شدن چیزی (معمولا با out همراه است – جمله اول) – مرتب کردن (معمولا با out یا upهمراه است – جمله دوم) - straighten out همچنین معانی دیگری دارد: الف: حل کردن موفقیت آمیز موضوعی ب: وضعیتی را بهتر کردن (جمله سوم) ب: رفتار کسی را بهتر کردن، اصلاح کردن، شرایط کسی را بهتر کردن (جمله چهارم)
The road straightens out after a few miles.
این جاده بعد از چند مایل صاف میشود.
She straightened up the room before the guests arrived.
او قبل از اینکه مهمانها از راه برسند اتاق را مرتب کرد.
She tried to straighten out the situation before it got worse.
قبل از اینکه اوضاع بدتر شود سعی کرد تا شرایط را بهتر کند.
His parents changed his school, hoping it would straighten him out.
والدین او مدرسهاش را تغییر دادن به امید اینکه اینکار وضعیت او را بهتر کند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) straighten up الف: صاف ایستادن یا راست کردن بدن ب: رفتار خود را بهتر کردن (جمله اول)
You need to straighten up and take your job seriously.
تو باید رفتار خودت را اصلاح کنی و کارت را جدی بگیری.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: