معنی color به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(اسم – در بریتیش به این صورت نوشته می شود: colour) رنگ - people of color یعنی رنگین پوست (بیشتر در جوامع سیاه پوست کاربرد دارد) – رنگ و رو داشتن مثلا بعد از یک دوره بیماری
The dress comes in blue, green, red, and other colors.
این لباس در آبی، سبز، قرمز و سایر رنگ ها عرضه می شود (یا وجود دارد).
We need to protect the rights of people of color.
نیاز داریم تا از حقوق رنگین پوستان دفاع کنیم.
She’d been ill for a while, but when I saw her last Friday, she had good color.
او برای مدتی مریض بود ولی وقتی او را در جمعه گذشته دیدم، رنگ و روی خوبی داشت.
color
فعل
colors; colored; coloring
(فعل) رنگ کردن، رنگ زدن (مثال اول) – (درمورد صورت) از خجالت سرخ شدن – در مورد چیزی که روی نظر شما اثر منفی میگذارد (مثال دوم) - color sth in رنگ کردن درون چیزی (مثال سوم)