برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با brain
ترجمه و جمله با brain
(اسم) مغز – یک فرد باهوش (مثال دوم) – هوش (مثال سوم) - the brains با هوش ترین فرد در یک گروه (مثال چهارم)
brain surgery
جراحی مغز
We’ve got the best brains in the company working on this matter.
برای کار بر روی این موضوع، باهوش ترین افراد شرکت را به کار گرفتیم.
Jim has an amazing brain.
جیم هوش شگفت انگیزی دارد.
He's the brains of this organization.
او با هوش ترین فرد این سازمان است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) beat/bash someone's brains in یا beat/bash someone's brains out سر کسی را محکم و به شکل مخاطره آمیزی مورد اصابت قرار دادن - blow someone's brains out به سر کسی شلیک کردن - cudgel your brain/brains خیلی فکر کردن - have something on the brain چیزی را همیشه در تفکرات داشتن (مثال دوم) - pick someone's brain/brains ذهن خوانی کردن، اطلاعات از کسی با حرف زدن با او بیرون کشیدن - rack your brain/brains خیلی زیاد فکر کردن
She threatened to beat my brains out.
او تهدید کرد که کله مرا میترکاند.
She have that song on the brain today.
آن آهنگ کل امروز در ذهنش بود.
brain
فعل
brains; brained; braining
(فعل) به سر کسی محکم ضربه زدن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: